دفتر روانشناسی نجمه طاهری



طبق سوالاتی که من از پسر بچه ای ۹ ساله در مورد خدا پرسیدم :

خدا کیه؟ از نظر تو آیا خدا خوبه؟ آیا تو خدارو دوست داری؟؟ 

*پاسخ کودک:

خدا خیلی مهربونه و کسی هست که ما رو به تمام آرزو هامون میرسونه و چون مارو به آرزوهامون میرسونه وهر چیزی که ازش میخوایم بهمون میده خوبه خدا مارو دوستداره واسه همین منم خدا رو دوست دارم

جا داش دراینجا بپرسم که چرا میگی خدا خوبه؟

که پاسخ داد:

چونکه ب ما گوش داده که بشنویم چشم داده که ببینیم وهر چیزی که ما داریم خدا بهمون داده واسه همونه که خوبه

 


دانش روانشناسی رابطهی مستقیمی با دین دارد. به همین سبب بنیانگذاران این دانش، همواره به

بررسی مسألهی دین و تأثیر آن در روان انسان پرداختهاند. از آن جمله، میتوان از کارل گوستاو

یونگ (75 -1961م) روانشناس سویسی و پایهگذار روانشناسی تحلیلی نام برد، که تحقیقات

گستردهای در حوزهی دینشناسی انجام داده است. او بر خلاف برخی از روانشناسان که منشاء دین

را امور غیرمعرفتی مانند عقدههای روانی، ترس یا فقر میدانستند، با طرح نظریهی کهن الگوهای

ناهشیار جمعی، سعی کرد راهی نوین در معرفت بشری به سوی دین و دینداری ارائه کند. هدف از

این مقاله آن است که به روش توصیفی – تحلیلی، دیدگاههای او را پیرامون دین و دینداری کندوکاو

نماید. در همین راستا، ابتدا ضمن آشنایی اجمالی با یونگ و روانشناسی تحلیلی او، اندیشههای او

را حول مسائلی از قبیل تعریف دین، منشاء دین، پیامدهای دینداری و تصور خداوند بررسی کردهایم

و در ادامه به نقد و بررسی آنها پرداختهایم. حاصل این نقد و بررسی نشان میدهد، با وجود این که

روششناسی و دیدگاه پوزیتیویستی یونگ به دین مورد انتقادهای شدیدی قرار گرفته است، اما در

مجموع او نگاه مثبتی به دین داشته و همواره مدافع آن بوده است.یونگ را باید در زمرهی روانشناسان بزرگ و پیشگامی محسوب کرد که در چند دههی اول

قرن بیستم از راه پژوهشها، تألیفات و سخنرانیهای تأثیرگذار، نظریهای را در خصوص

سرشت انسان مطرح کرد، که بر حسب آن، رفتار، احساسات، افکار و اَمیال آدمی از

سرچشمه میگیرند. البته مفهوم ناهشیار پیش از یونگ قائلین 1 خاستگاهی ناهشیار»

دیگری نیز داشت، از جمله فروید که تلاش فراوانی برای تبیین پدیدههایی چون ادبیات، هنر

و دین با استفاده از ضمیر ناهشیار کرد. فروید پدیده دین را همانند نشانههای روانآزردگی

میداند که به اضطرابهای جنسی ناهشیار کودکان درباره والدینشان مربوط میشود (عقده

یونگ در عین اینکه بر دیدگاه فروید مبنی بر وجود ضمیر ناهشیار صحه میگذارد، 2 اُدیپ).

تأکید بیش از حد او را بر خاستگاه جنسی اَمیال ناهشیار، بهویژه در مورد دین، ناموجه

دانسته و رد میکند. بررسی اندیشههای یونگ نشان میدهد او بر خلاف فروید، تفکری

البته تحقیق دربارهی دین و دینداری از منظر روانشناسان 3 مثبت نسبت به دین دارد.

سابقهی طولانی دارد و منابع مهمی مانند انواع تجربه دینی و دین و روان (ویلیام جیمز)،

روانکاوی و دین (اریک فروم)، فرد و دین او (آلبورات)، انسان در جستجوی معنا (ویکتور

فرانکل)، روانشناسی و دین (کارل گوستاو یونگ) را میتوان برشمرد که به بررسی دین و

علل گرایش به آن پرداختهاند. اما تألیفاتی که به پدیدهی دین و علل پذیرش آن از منظر

یونگ اشاره دارند، میتوان از: فروید، یونگ و دین (مایکل پالمر)، یونگ، خدایان و انسان

مدرن (آنتونیو مورنو)، درآمدی بر روانشناسی دین (مسعود آذربایجانی) و مقالهی "درآمدی

بر دینشناسی یونگ" (فرامرز قراملکی) و به عنوان نمونه نام برد.

هدف اساسی این مقاله آن است که اندیشههای یونگ پیرامون دین و علل گرایش به

آن را توصیف و تبیین کند تا به نقش اساسی کهن الگوهای یونگ و تأثیر آن در دین و

دینداری بپردازد. بنابراین لازم است قبل از هر چیز روشن شود که کهن الگوها چه مفاهیمی

هستند؟ چه ویژگیهایی دارند؟ و یونگ چگونه از این مفاهیم کهن در تعریف دین، منشاء

آن و موجودیت خداوند بهره میگیرد؟ اهمیت این موضوع زمانی مشخص میشود که بدانیمیکی از شیوههای غیردینداران در به چالش کشیدن مقولهی دین، استفاده از نظریات برخی

روانشناسان در خصوص علل پذیرش دین است. آنان درصدد هستند این ادعا را ثابت کنند

که دین واقعیتی ورای اعتقاد دینداران ندارد و آنچه مؤمنان را به پذیرش دین کشانده است،

نه پشتوانههای منطقی و استدلالی بر باورهای دینی، بلکه امور غیرمعرفتی مانند عقدههای

لذا طرح نظریهی کهن الگوهای یونگ به عنوان بنیانگذار 1 روانی، ترس، فقر و استثمار است.

روانشناسی تحلیلی، ضمن پاسخگویی به بسیاری از ابهامات پیش آمده در این زمینه، ما را

با اندیشههای او پیرامون دین و علل گرایش به آن آشنا میکند. در تحقیق و بررسی موضوع،

در آغاز به روش توصیفی_ تحلیلی آراء یونگ پیرامون دین مشخص شده و در عرض آن به

نقد اندیشههای او میپردازیم. بیشترین تلاش ما در این خصوص معطوف است به تعریف و

بیان ویژگی کهن الگوها، منشاء دین، پیامدهای دینداری و تصور خداوند.1.یونگ و روانشناسی تحلیلی او

در سال 75 میلادی در سوئیس متولد شد. پدرش، کشیشی 2 کارل گوستاو یونگ

کاتولیک بود که زندگی خود را وقف کلیسا کرده بود و مادرش، دختر یک بود و از

اختلالات هیجانی رنج میبرد. شاید یکی از علل تعلق خاطر یونگ به زندگی درونی، مکاشفه

و امور شهودی همین محیط خانوادگی و تربیتی او بود.

یونگ تمام عمر خود را وقف مطالعه در فلسفه، باستانشناسی، کیمیاگری و نهایتاً روان-

شناسی کرد. او پس از انتشار کتابش دربارهی روانگسیختگی با عنوان روانشناسی جنون

زودرس در سال 1906میلادی برای نخستین بار با فروید تماس گرفت و از آن زمان بود که

این دو، همکاری نه چندان طولانی اما مهم خود را آغاز کردند. در ابتدا یونگ شدیداً تحت

تأثیر فروید قرار گرفت و بین سالهای 1907 تا 1913 ارتباط نزدیکی با وی داشت، اما

نظریه عقده اُدیپ فروید و کوشش او برای تقلیل همه رویدادهای ناهشیار به سائقهای

جنسی روابط این دو را تیره ساخت و موجب جدایی آنها شد.

یکی از تفاوتهای اساسی مکتب او با فروید، آن است که یونگ کوشش میکرد تا ذهن

ناهشیار را عمیقتر بکاود. او از ناهشیار شخصی فروید فراتر رفته و به کشف ناهشیارایل آمد. این ناهشیار، برخلاف ناهشیار شخصی فروید، دیگر مبین اَمیال و 1 جمعی»

آرزوهای کام نیافته جنسی و هراسهای فردی نیست، بلکه میراثی است از دورههای

نخستین زندگی بشر که در حافظهی تاریخی انسانها ثبت شده است و همهی مردم در آن

سهیم هستند.

آن مربوط میشود. 2 تفاوت مهم دیگر مکتب او با روانکاوی فروید، به ماهیت لیبیدویی

در حالی که فروید لیبیدو را موکداً بر حسب میل جنسی تعریف میکرد، یونگ آن را یک

نیروی حیاتی کلی میدانست که میل جنسی فقط بخشی از آن است. به نظر یونگ این

نیروی حیاتی لیبیدویی بسته به اهمیت فعالیتهای آن در زمانهای معین، به صورت رشد و

 3 تولید مثل و نیز انواع فعالیتهای دیگر جلوهگر میشود.

همین اختلافات، موجب جدایی یونگ از فروید شد. یونگ پس از جدایی، روانشناسی

تحلیلی خود را بنا نهاد که نظام زوریخ نام گرفت. روانشناسی تحلیلی او آمیزهای است از

روانشناسی بالینی، اندیشههای فلسفی و حتی دینی. مبنای روانشناسی یونگ بر وجود

ناهشیار جمعی استوار است و یونگ شناخت آن را با مطالعهی اسطورههای ملل مختلف،

خوابها و رویاها و توهمات بیماران روانی میسر میداند. پژوهش گستردهی یونگ دربارهی

آثار اساطیری و ادبی و هنری تمدنهای گوناگون، به کشف مجموعهای از تصاویر ذهنی

مشخص میشوند. به اعتقاد 4 جهان شمول انجامید که در مکتب او با عنوان کهن الگو»

یونگ، تفحص در محتویات ناهشیار جمعی و کهن الگوها نه فقط راهی برای فهم الگوهای

عام و مشترک رفتار بشر، بلکه شیوهای برای قرائت نقادانه متون دینی، ادبی و هنری است. او

انگیزه اصلی باور به آموزههای دینی و انجام مراسم مذهبی را همین مفاهیم کهن و صور

ازلی میداند.

بخش مهم دیگر روانشناسی تحلیلی او، اصل تضاد و توجه به ابعاد متضاد شخصیت

است. در نظام روانشناسی او، بیش از هر امری، بر جمع بین ضدها تأکید میشود. یعنی وی

بر گرایشهای مخالف برونگرا و درونگرای شخصیت تکیه دارد. طرح کهن الگوهایی چوننقاب و سایه، آنیما و آنیموس، سرشت دو گانه واحد، احساس حقارت و احساس اهمیت به

خود و . همگی بیانگر دیدگاه تضادگرایانه یونگ در روانشناسی است. او از تعمیم این

اندیشه تضادگرایانه به خداوند نیز ابایی ندارد و آن را مبنایی برای تحلیل بسیاری از مسائل

 1 کلامی، از جمله شرور قرار میدهد .سیری در دینشناسی یونگ

یونگ در باب دین بیش از هر موضوع دیگری سخن گفته است. او اشاره میکند: دین یکی

از قدیمیترین و عمومیترین تظاهرات روح انسانی است. بنابراین هرگونه روانشناسی که

سر و کارش با ساختمان روانی شخصیت انسان باشد، دست کم نمیتواند این حقیقت را

نادیده بگیرد، که دین تنها یک پدیدهی اجتماعی و تاریخی نیست، بلکه برای بسیاری از

 1 افراد بشر حکم یک مسألهی مهم شخصی را دارد.»

به باور یونگ دین دارای نیرویی برتر است که در همهی اعصار مردمان را بر آن داشته،

به آنچه نااندیشیدنی است بیندیشند، بزرگترین رنجها را بر خود تحمیل کنند، تا به اهدافی

که لازمهی کسب تقدس است نائل آیند. یونگ میگوید: دین همانقدر واقعی است که

گرسنگی و ترس از مرگ، و میان فعالیتهای معنوی انسان از همه قویتر و اصیلتر است،

هرچند که این همان کارکردی است که بر سر راهش، حتی بیش از مسألهی میل جنسی یا

 2 مسألهی انطباق اجتماعی، مانع ایجاد کردهاند.»

یونگ معتقد است دین یک رابطهی درونی با عالیترین و نیرومندترین ارزشها- خواه

مثبت یا منفی- است. این رابطه میتواند ارادی یا غیرارادی باشد. به باور یونگ این واقعیت

روانشناسانه نیرومندترین تأثیر را در عملکرد ما دارد. زیرا همواره عامل روانی شدید وجود

 3 دارد تا آن را خدا بنامیم.

یونگ مدعی است که انسان همواره به کمک دین نیازمند بوده است و کمک دین بدین

ترتیب است که ناهشیار، روان آدمی را به مرتبهی آگاهی میرساند و سپس انسان را آزاد

میگذارد تا به بهترین وجه ممکن بر آن فائق آید.

یکی از تعابیر یونگ در تفسیر دین، اتصال به لایتناهی است که انسان را از محدودیتها

و بیهودگیها نجات میبخشد: فقط اگر بدانیم که لایتناهی تنها موضوع مهم است، می-

توانیم از محکم کردن علاقه خود به بیهودگی و انواع و اقسام هدفهایی که دارای اهمیت

واقعی نیستند، حذر کنیم. اگر دریابیم و احساس کنیم که اینجا در این زندگی به لایتناهیربطی داریم، امیال و حالات ما تغییر میکند.»

مبتنی بر پژوهش تجربی است، میکوشد پدیدههای گوناگونی را که به انسان مربوطاند، از

جمله دین را بر شیوههای علمی بررسی کند و از توسل به هرگونه ملاحظات فوق طبیعی

بپرهیزد، به این وسیله او میخواهد بگوید که دین یک واقعیت روانشناسانه است: هر چند

غالباً دربارهی من گفته شده است که فیلسوف هستم، ولی حقیقت این است که پیرو اصالت

با این وجود، او خود را منکر مسائل 2 تجربهام. و از نظر پدیدهشناسی تبعیت میکنم.»

متافیزیک نمیداند و اعتبار این ملاحظات را انکار نمیکند فقط مدعی است که صلاحیت

 3 بررسی پدیدههای مابعدالطبیعی را ندارد.

از دیگر ویژگیهای منحصر به فرد یونگ در میان سایر روانشناسان آشنایی نسبتاً خوب

وی با متون ادیان دیگر به ویژه قرآن کریم است. برای نمونه، وی در کتاب چهار صورت

ازلی، با توضیح و تحلیل سوره کهف (هجدهمین سوره قرآن)، داستانهای مختلف را، در

حتی در سفر خود به 4 حقیقت بیان نمادین صورت ازلی ولادت مجدد» در انسان میداند.

آفریقا میگوید: به علت آگاهی من از قرآن کریم، مرا مؤمن به قرآن میخواندند. در ذهن

 5 آنها، من یکی از پیروان پنهانی محمد(ص) بودم. 5.1.2

از نظر یونگ، دین با محتویات ناهشیار جمعی ارتباط مستقیم دارد، و راه شناخت این

محتویات، مکاشفه است. مکاشفهی یونگ پدیدهای شخصی و یگانه است که هر کس قادر

باشد میتواند آن را تجربه کند. این تجربهی یگانه، رازهای پنهان نهفته در ناآگاه را مکشوف

میسازد. مکاشفه بیش از هر چیز، حجاب برگرفتن از ژرفنای روح بشر و عیان کردن

 1 ماهیت آن است، بنابراین رویدادی است اساساً روانشناختی»

وقتی در اثر مکاشفهی گنجینههای ذخیره شده در ژرفای روان انسان، گشوده و سرریز

شوند، این محتویات به حیطهی آگاهی نفوذ میکنند و ناهشیار جمعی به صورت چیزی

آکنده از قدرت، با حسی از رمز و راز خود را آشکار میکند. یونگ اینگونه تجربه انسانی را،

تجربهی دینی مینامد و عواملی که این تجربه را سبب میگردند، کهن الگوهای

ناهشیارجمعی میداند.

کهن الگوهایی همچون خدا، شیطان، جاودانگی، زندگی پس از مرگ و .کهن الگوهای

اولیه هستند که در ناآگاه جمعی انسان وجود دارند و همانها هستند که اسطورهها، ادیان و

فلسفههایی را به وجود آوردند که بر ملتها و تمامی ادوار تاریخ تأثیر میگذارند و هر کدام

را متمایز میکنند. بنابراین همهی آنچه را یونگ اسطورههای دینی مینامد، همه محصول

تجربیات مربوط به کهن الگو هستند. یونگ در مواجه با این سؤال که آیا در انسان چیزی

به نام عامل دینی وجود دارد»، معتقد است که عامل دینی در انسان یک اصل پیشین

نیست، بلکه حاصل تجربه و عمل است. یونگ از آزمایش بیماران بیشماری که به وی

مراجعه میکردند به این نتیجه رسید. او میگوید: روح یا جان آدمی فطرتاً دارای کارکرد

دینی است. اما اگر این واقعیت تجربی وجود نداشت که در روح آدمی ارزشهای والایی

نهفته است، به روانشناسی کوچکترین علاقهای نمیداشتم، چرا که در آن روح و جان

آدمی جز بخاری ناچیز و بیاهمیت نمیبود. حال آنکه از صدها آزمون و تجربهی عملی

دریافتهام که اصلاً چنین نیست و به عکس جان آدمی حاوی همهی آن چیزهایی است که

در احکام دینی آمده است و چه بسا بیش از آن نیز.، من به روح کارکرد دینی نسبت ندادهام بلکه فقط واقعیاتی را برشمردهام که ثابت میکند روح دارای طبیعت دینی است. یعنی

 1 صاحب کارکرد دینی است.»

نهایت اینکه از نظر یونگ، خاستگاه دین ضمیر ناهشیار جمعی است که حاوی کهن

الگوهای متعدد از جمله خداوند است: اگر از خداوند به عنوان یک کهن الگو سخن گوییم

در مورد طبیعت واقعی او چیزی نمیگوییم، بلکه چنین میفهمانیم که خدا در آن قسمت از

روان ما که نسبت به خودآگاهی قدیم است، از قبل جایی داشته است، از این رو نمیتوان او

را اختراع خودآگاهی به شمار آورد. ما او را نه دورتر میکنیم و نه محو، بلکه او را به امکان

ناهشیار، منشأ دین و مقر و مأوای تصویر خداست 2 آن که تجربه شود، نزدیکتر میکنیم.»

و فردانیت، زندگی در خداست یعنی بشر هیچگاه قادر نیست بدون خدا مبدل به یک کل

شد.


فروید روان شناس معروف می گوید: انسان نیازمند است که در دل حس کند کسی بزرگ تر و قوی تر از وی، پشتیبان او است و بنابراین به پرستش موجودی که خدا» نامیده می شود، نیاز پیدا می کند. در اصل خدا وجود نداشته و این تصوّرات انسان است که به جهت داشتن پشتیبان و پناه و کسی بزرگ تر، چیزی به نام خدا را پرستش می کند!!!!!!!!!!!!!!

 

                                                      "نظریه فروید"

زیگموند فروید، روان پزشک نامدار اتریشی (۱۸۵۶ - ۱۹۳۹م)، در پاره ای از اظهار نظرهای خود، ترس» را منشأ اعتقاد به خدا و دین داری دانسته است؛ البته پیش از او نیز این نظریه مطرح بوده است! شاید نخستین کسی که این رأی را ابراز کرد، شاعر رومی تیفوس لوکرتیوس»باشد. او در یکی از اشعار خود گفته است:

                                     "نخست ترس بود که خدایان را آفرید"

. خلاصه این نظریه آن است که ترس، از عوامل طبیعی (مانند سیل، طوفان، زله، بیماری، مرگ و.) موجب شده که انسان ها برای همه عوامل طبیعی هراس آور، منشأ مشترکی ساخته و او را خدا بنامند. به نظر فروید، خداوند مخلوق انسان است؛ نه خالق او. در واقع منشأ پیدایش عقاید دینی در ذهن انسان ها، آرزوی محفوظ ماندن از آسیب این عوامل بوده است. انسان های اولیه برای فرار از ترس و دلهره در برابر عوامل آسیب رسان، رفته رفته به موجوداتی صاحب قدرت و شعور و مسلط بر طبیعت قائل شدند تا بتوانند از طریق خواهش، قربانی، عبادت، دعا و کارهایی از این قبیل، مهر و محبت آن موجودات را برانگیخته، خود را از خطر برهانند. از نظر وی انگیزه انسان به خداوند، نه تنها در دوران اولیه تاریخ مسئله ترس» بوده است؛ بلکه امروزه نیز این دیدگاه همچنان به قوت خود باقی است؛ چرا که انسان موجودی است تاریخی و عناصر موجود در گذشته، به وسیله نسل های بی شمار، به انسان کنونی منتقل شده است.


سنّت فرانسوی

•1. آثاری که در حیطه روانشناسی مرضی عرضه گردید بیشترین کمک را در فرانسه به روانشناسی دین کرد.

•2. ارتباط بیماری روانی با دینداری مهمترین موضوع روانشناسی مرضی در باب روانشناسی دین بود.

•3. انواع گوناگونروان آشفتگی‌های دینی» وجود دارد که نشان دهنده ویژگی‌های عجیب  و غریب اختلالال های روانی از ناحیه دین هستند.

•اما افراد مهم:

 ژان مارتین شارکو - پیر ژانه - ژرژ برژه - ژان پیاژه

 

(در این سنت آسیب شناسی افراد در ارتباط با دین مورد مطالعه قرار میدهد و به علت جنگ جهانی دوم رشد چندانی نکرده)

 

دیدگاه ژان پیاژه 

 

ژان پیاژه( 96 ـ 1980)

•1. او هیچ وقت در وجود خدا شک نکرد اما دلایل اثبات آنرا ضعیف می‌دانست.

•2. روانشناسی به تنهایی نمی‌تواند درباره ارزشهای دینی داوری کند.

•اما می‌تواند ارزیابی کند که آیا استنتاج ارزش خاصی از یک تجربه با قوانین منطق سازگاری دارد یا نه.

•روانشناسی همچنین می‌تواند به تبیین تنوع شگفت انگیز استنتاجات گوناگون از تجربه‌ای کما بیش یکسان کمک کند.

•3. در مورد نگرشهای دینی، دو نوع نگرش بنیادین را از هم متمایز می‌کند:الف) نگرش متعالی(ماورایی)

•ب) نگرش حضور همه جایی خداوند.

•خداوند متعال علل و خدای عوامل ماورائی است که فراتر از درک ماست.

 

 


سنت انگلیسی - آمریکایی 

  اگرچه عناصر لازم برای روانشناسی روشمند دین در همان قرن هجدهم فراهم بوده اما یک قرن طول کشید تا رساله هایی پدید آیند که در آن ها قواعد روانشناختی رسما و آشکارا در مورد دین به کار گرفته شوند و این برمی گردد به دهه اول قرن نوزدهم . این آثار نشانه جریان نوظهوری از عوامل فکری ، اجتماعی ، و شخصی بود که در نهایت به پیدایش آنچه امروزه روانشناسی دین می نامیم انجامید . عامل اصلی این امر موفقیت قابل ملاحظة علوم طبیعی در قرن نوزدهم بود . علم ، به عنوان نگرشی کلی و مجموعه ای از روش های پژوهشی ، محبوبیت عام یافت . بویژه اشتیاق زیادی برای به کارگیری آن در حوزه حیات ذهنی انسان وجود داشته روانشناسی که هنوز می کوشید خود را از فلسفه مستقل کند ، یکی از نتایج آشکار این اشتیاق بوده دیگری علم جدید تاریخ ادیان بود ، که قبول عام آن در دانشگاهها و مدارس دینی آمریکا تا حد زیادی مرهون لیبرالیسم رو به رشد مذهبی بود.

در حوزه الهیاته چون حوزه های دیگر ، کلمة الیبرال ، دلالت بر وسعت نظری می کند که از قید تعبد  اقتدار یا آداب و تربیت ازاد است . لیبرال های مذهبی اگرچه ممکن و سنت و آیینی هم تعلق خاطر داشته باشد در اصل پایبند حقیقت اند  حقیقتی که از طریق تجربه ادمی و سهم تامل درباره آن به دست می آید . لیبرالیسم الهیاتی قرن نوزدهم آن نوع تعبد و عمل گرایی را که در اوایل قرن رواج داشت رد می کرد و به جای آن بر تجربه ی درونی تاکید میکرد  یکی از بانفوذ ترین الهیون پرو تستان لیبرال در قرن نوزدهم فرد ریش شلایر ماخر ( ۱۷۹۹ ) بود که می گفت بر خلاف آنچه فلاسفه دین می گویندم دین در درجه اول نومی معرفت یا اخلاقیات نیست ، بلکه نوعی نگرش و طرز تلقی است . به گفته او ، دین احساس  وابستگی مطلق است که نهایتا در فرد خود اگاه پدید می اید  فرد خوداگاه پدید می اید.

مذهب  در قالب تقسیم بندی سه گانه سنتی به  سه شاخه عاطفه اندیشه اراده تجزیه میشود

 

فرانسیس گالتون . نخستین مطالعاتی که از جنبه انتقادی بیشتری برخوردار بود و مشخصأ وجهه علمی داشت به دست سرفرانسیس گالتون ( ۱۹۱۱-۱۸۳۲ ) صورت گرفت ، وی دانشمند انگلیسی مبتکری بود که به رغم علایقش که او را از روانشناسی دور می کرد ، مقرر بود بنیادگذار روانشناسی تفاوت های فردی و نخستین کسی باشد که روش همبستگی آماری را به کار می گیرد . بی تردید مشهورترین کار او پژوهش درباره تأثیر عینی نیایش ملتمسانه است . گالتون ( ۱۸۷۲ ) گزارش می دهد . هر قدر جستجو کرده نتوانسته است مدرکی بیاید که نشان دهد . زندگی کسی که اهل دعا و نیایش است با زندگی کسی که در حق او دعا شده است در قیاس با زندگی دیگران از هیچ گونه امتیاز عینی و مشخصی برخوردار باشد .

گالتون روانسناسی دین را به سمت تجربه گرایی برد و مسئله اندازگیری و همبستگی در دین بیان کرد

 

مسأله اندازه گیری دین 1 نخستین وظیفه اصلی روانشناسان آماری دین ایجاد ابزارهای دقیق و قابل اعتماد برای سنجش پارسایی فردی است به نظر آنان ، پژوهش درباره رفتار و تجربه دینی مستم تعریف عملیاتی ، از این رویدادهاست . یعنی پژوهشگر باید عملیات و شیوه هایی را که برای مشاهده این رویدادها به کار خواهند رفت دقیقا تعیین کند . چون هر شخص می تواند به درجات مختلف مذهبی باشد ، این شیوه ها نوعا کمی انده و نمره هایی را به دست می دهند که می توان همبستگی آماری آن ها را با طیفی از ابعاد دیگر سنجیده جستجو در ویژگی های شخصیتی ، نگرش ها و دیگر متغیرها برای یافتن همبسته های مذهبی بودن ، دومین وظیفه اصلی این محققان آماری است ( نگ هود ، اسپیلکا ، هولسیرگره وگورسو ، ۱۹۹۶ ) مثلا برای برآورد پارسایی خانوادهای جدید در همسایگی خود معمولا به یک سلسله مشاهدات رایج روی می آوریم آیا آنان عضو یک سازمان مذهبی اند ؟ اگر چنین است ، چقدر در عبادات و دیگر مراسم مذهبی حضور می یابند ؟ آیا خانه خود را با تصاویر و مجسمه های ملهبی و دیگر اشیای مقدس تزیین کرده اند ؟

 

روانشناسی از دیدگاه جیمز :

روان‌شناس و فیلسوف آمریکایی ویلیام جیمز (۱۸۴۲–۱۹۱۰ م.) توسط بیش‌تر روان‌شناسان دین بعنوان بنیان‌گذار فیلد به حساب می‌آید. او بعنوان رئیس انجمن روان‌شناسی آمریکا خدمت کرد، و یکی از اولین کتب درسی روان‌شناسی را نوشت.در روان شناسی دین نفوذ جیمز پایسته است. اثر او تحت عنوان Varieties of Religious Experienceبه عنوان اثری کلاسیک در فیلد در نظر گرفته می شود، و ارجاعات به اندیشه های جیمز در کنفرانس های حرفه ای رایج است.

 

جیمز میان دین موسسه‌ای و دین شخصی تمایز قائل می شود. دین موسسه ای به سازمان یا گروه دینی ارجاع دارد و نقش مهمی در فرهنگ جامعه بازی می کند. دین شخصی، که در آن فرد تجربه عرفانی دارد، می تواند صرف نظر از فرهنگ تجربه شود. جیمز بیش تر در درک تجربه دینی شخصی علاقه مند است.

روانشناسی دین جیمز و کار ناتمامی که جیمز برجای نهاد نه حاوی اصلی اساسی است و نه مشتمل بر نظریهای خاص که بتواند مکتب ویژه ای را به وجود آورد می گویند پیکره تفکر او نیز دچار ناهماهنگی است و بنابراین یک کلیت منسجم را تشکیل نمی دهند پس این نکته جالب توجه می نماید که سلسله نامنقطعی از محققان همواره از نوشته های او الهام گرفته اند ( تک گیس و جیکوبز ، ۱۹۹۵ ؛ پیرسون و آکربرگ ، ۱۹۸۰ ؛ اسکروپسکلی ۱۹۷۷ ) ، و جالب تر این که علاقه نسل فعلی ، که سرانجام چاپ های منقهی از آثار جیمز و مکاتبات پرحجم او فراهم آورده ، آن قدر هست که نوعی احیای تفکر چیمز به شمار آید . بررسی های مجدد و معاصر دربارة جیمز بخصوص در میان برخی طرفداران دیدگاه پدیدارشناسی به چشم می خورده که جیمز را از خود می دانند ( الک ، ادی ، ۱۹۸۷ ؛ مکلود ، ۱۹۶۹ ، اشپیگلبرگ ، ۱۹۷۲ ) . جیمز ، که مانند پدرش از ناهمسانی جهان نگران نبود ، و عقیده داشت که ماهیت نامشخص هستی مستم دیدگاهی کثرت گرایانه است ، برآن بود که تحلیل نوشته های او صرفا براساس متن به جایی نمی رسد ، بویژه اگر این تحلیل منش مخاطبان هر یک از آثار او را نادیده بگیرد . اصرار داشت که مهم ترین مسأله درک هسته اصلی بینش اوست ( اچ . جیمز ، ۱۹۳۰ ، ۲ ، ص ۳۵۵ ) . دوست نزدیک چیمز  فلورنوءا ( ۱۹۱۱ ، ص ۴۰ ) اذعان دارد که وقتی کسی می کوشد تا محتوای متنوع مقالات و سخنرانی های او را تحت قاعدهای دقیق و منظم در آورد ، شدیدا با این خطر مواجه است که آرای او را بد جلوه دهد 

همانطور در ابتدا مشاهده کردیم دو دیدگاه توصیفی و تبیینی داشتیم جبمیز هم  از هر دو دیدگاه به صورت تلفیقی استفاده میکرد جیمز به دین سنتی اعتقاد نداشت 

انواع تجربه دینی از نظر جیمز:

روان‌شناس و فیلسوف آمریکایی ویلیام جیمز (۱۸۴۲–۱۹۱۰ م.) توسط بیش‌تر روان‌شناسان دین بعنوان بنیان‌گذار فیلد به حساب می‌آید. او بعنوان رئیس انجمن روان‌شناسی آمریکا خدمت کرد، و یکی از اولین کتب درسی روان‌شناسی را نوشت.در روان شناسی دین نفوذ جیمز پایسته است. اثر او تحت عنوان Varieties of Religious Experienceبه عنوان اثری کلاسیک در فیلد در نظر گرفته می شود، و ارجاعات به اندیشه های جیمز در کنفرانس های حرفه ای رایج است.

 

جیمز میان دین موسسه‌ای و دین شخصی تمایز قائل می شود. دین موسسه ای به سازمان یا گروه دینی ارجاع دارد و نقش مهمی در فرهنگ جامعه بازی می کند. دین شخصی، که در آن فرد تجربه عرفانی دارد، می تواند صرف نظر از فرهنگ تجربه شود. جیمز بیش تر در درک تجربه دینی شخصی علاقه مند است.

 

 

 


 

دو مکتب تاریخی آلمان

 

مکتب تاریخی اقتصاد به جای یافتن قواعد کلی قابل کاربرد، برای توصیف ویژگی های خاص هر جامعه و اقتصاد تلاش می کند. در بخش دوم از مقاله سیدحسین میرجلیلی با عنوان آموزه های مکتب تاریخی برای تحلیل اقتصاد ایران» که از فصلنامه پژوهشنامه اقتصادی انتخاب شده است، مکتب آلمانی شرح داده می شود.

 

در نیمه دوم قرن نوزدهم، اقتصاد ی به صورت دانش مجرد و قیاسی درآمده بود. کلاسیک ها آن را جهان روا می دانستند، اما توضیحی برای تفاوت کشورها و اختلاف زمان ها نداشتند. جدایی میان نظریه و واقعیت زمینه ظهور دگراندیشانی مانند متفکران مکتب تاریخی را در اقتصاد ی فراهم کرد. اندیشمندان مکتب تاریخی، تاریخ و بررسی عینی را وسیله تجدید بنای تمام دانش اقتصاد قرار دادند. در واقع مکتب تاریخی در دو جبهه فعالیت کرد؛ نخست در جهت انتقاد از مکتب کلاسیک و دوم؛ طرح موضوعات جدید در علم اقتصاد. اندیشمندانی مانند آدام مولر» و فریدریک لیست» زمینه سازان مکتب تاریخی بودند. آدام مولر (۱۸۲۹-۱۷۷۹) اقتصاد را علم جداگانه ای نمی دانست که صرفا در پی کسب سود باشد؛ بلکه وی اقتصاد را عنصری در نظم اجتماعی، مربوط به رسوم، قانون، آموزش، ت و دین می دانست که با تغییر اینها، اقتصاد تغییر می کند. مولر اقتصاد کلاسیک را به عنوان اقتصاد ماشینی، با منطق خشک، مادی گرایانه و ایستا مورد انتقاد قرار می داد. فریدریک لیست مخالف همیشگی و جهان شمولی اقتصاد لیبرال بود. وی معتقد بود که ثروت یک ملت نه به وسیله موجودی کالاها، بلکه با توجه به توانایی ها و مهارت های مردمش نشان داده می شود.

 

از آنجا که مکتب تاریخی دارای سه روایت آلمانی، انگلیسی و فرانسوی است، لذا در اینجا برای ارائه تصویر درست از این مکتب، به تبیین مکتب آلمانی میپردازیم.

 

مکتب تاریخی آلمان

 

مکتب تاریخی آلمان واکنش به روشنگری انگلیس و اقتصاد کلاسیک به حساب می آید. این مکتب نسبت به اقتصاد کلاسیک انگلیس به دو شیوه واکنش نشان داد؛ اول از طریق گسترش روش های متفاوت با روش کلاسیک ها و دوم، با دنبال کردن اهداف دیگر در پژوهش اقتصادی.

 

روش قیاس مکتب کلاسیک به دلیل انتزاعی بودن، مورد انتقاد تمام اقتصاددانان مکتب تاریخی قرار گرفت. مکتب تاریخی آلمان بر روش استقرایی تاکید کرد و نظریه پردازان آن خاطرنشان کردند که توسعه اقتصادی منحصر به فرد است و اقتصاددانان می توانند با تلاش خود، الگوی توسعه اقتصادهای مختلف را نشان دهند، بنابراین به جای جست وجو برای یافتن قوانین کلی قابل کاربرد، مکتب تاریخی برای توصیف ویژگی های خاص هر جامعه و اقتصاد تلاش می کند. رهیافت عقلانی برای تحلیل رفتار بشر از این جهت مورد انتقاد مکتب تاریخی قرار گرفته است که نمی تواند به درستی دامنه انگیزه ها- حتی در امور اقتصادی- را نشان دهد؛ زیرا انگیزه های بشری تحت تاثیر اصول غیراقتصادی است. نظریه پردازان مکتب تاریخی آلمان بر این واقعیت تاکید می کردند که فرد بخشی از شرایط اجتماعی منحصر به فردی است که در زمان و مکان، تفاوت دارد.

 

از نظر مکتب تاریخی برای دستیابی به هدف پژوهش اقتصادی، باید از پژوهش به دلیل پژوهش دست کشید و به پژوهش اقتصادی به عنوان ابزار دستیابی به ت اقتصادی مفید برای جامعه نگریست. بر این اساس تلاش برای دیدن واقعیت از دیدگاه تاریخی، تنها هدف مفید، پژوهش اقتصادی قلمداد شد و به همین جهت توسعه آمار و تاریخ اقتصادی، ویژگی مکتب تاریخی شناخته شد. یکی از دلایل ظهور مکتب تاریخی، پرسش های اجتماعی بود که در اواسط قرن نوزدهم در آلمان مطرح شد. مباحث مطرح شده منجر به این اعتقاد شد که تجارت آزاد قادر نیست مسائل صنعتی شدن را در کشوری که با انگلستان کاملامتفاوت است، حل کند. از این رو، نظریه پردازان مکتب تاریخی آلمان خواستار آن بودند که دولت نقش مهمی در امور اقتصادی ایفا کند. در واقع، مکتب تاریخی، طلیعه پایان ت اقتصادی لیبرال در آلمان به حساب می آید.

 

مکتب تاریخی آلمان به دو دوره قدیم و جدید تقسیم شده است؛ مکتب تاریخی قدیم مربوط به دوره بین دهه ۱۸۴۰ تا ۱۸۷۰ است. طلیعه مکتب تاریخی به سال ۱۸۴۳ باز می گردد؛ زیرا نخستین نماینده این مکتب، ویلهلم روشه» در آن سال کتابش به نام اصول درس هایی درباره اقتصاد دولت با روش تاریخی» را منتشر کرد؛ از این جهت وی را بنیانگذار مکتب تاریخی می دانند. روشه تلاش کرد نظریه کلاسیک را با مثال های تاریخی توضیح دهد. هدف روشه استفاده از نظریه کلاسیک به عنوان مبنایی برای ت اقتصادی در عمل بود. وی در مقابل ادعای جهان شمولی نظریه کلاسیک، فردیت هر یک از اقتصادهای ملی را مطرح کرد. از نظر روشه، اقتصاد به عنوان یک علم، باید تلاش کند تعامل میان پدیده های جوان، بیشترین موفقیت عملی را داشته باشد. شخصیت های این مکتب، اغلب استاد دانشگاه بودند. آنها خواستار وضع قوانین اجتماعی، بیمه در مقابل بیماری، حادثه، کهنسالی و بیکاری بودند؛ به این منظور اتحاد برای ت اجتماعی» را بنیانگذاری کردند که مجمعی برای طرح این خواسته ها و بحث درباره آن بود. نتیجه عملی این خواسته ها آن بود که در دهه ۱۸۸۰ قوانین اجتماعی وضع شد که به کارگران آلمانی بیمه در مقابل بیماری، حادثه و کهنسالی اعطا می کرد. این گونه قوانین، در آن زمان در اروپا منحصربه فرد بود.

 

مکتب تاریخی جوان از طریق بحث درباره روش ها میان گوستاو اشمولر و کارل منگر» نظام یافت. منگر در سال ۱۸۸۳ کتاب بررسی هایی درباره روش های علوم اجتماعی و اقتصاد ی در موارد خاص» را منتشر کرد. وی در مقاله اش با عنوان روش شناسی علوم اجتماعی و دولتی» آن را پاسخ داد، کتاب های منگر و اشمولر بحث بسیار جدلی درباره روش های پژوهش اقتصادی را مطرح کردند. منگر از روش قیاسی در مقابل روش تاریخی مکتب تاریخی دفاع می کرد. در این جنگ روش ها، تمامی جنبه هایی که در مکتب تاریخی قدیم مطرح شده بود، هر چند به طریق پالایش شده، دوباره طرح شد. ایده اصلی مکتب تاریخی در این مناقشه این بود که هر پدیده اقتصادی محصول شرایط اجتماعی است که از لحاظ تاریخی به عنوان نتیجه یک فرآیند طولانی رشد یافته است.

 

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

zibaeeB ENG POOL GROUP نگاه کوهستان ماینر و ارز های دیجیتال ریموت کنترلر درب پارکینگ هوشمند محتوا پلی مگ اخبار بروز در زمینه قیمت بازار ، علم و فناوری و سیستم های اتوماسیون و... ساک دستی,ساک دستی پارچه ای,ساک دستی کاغذی|نوین پک مهدی خدامرادی